۹۷/۹/۲۷

ساخت وبلاگ
اومدم رمز دار بنویسم بعد به این نتیجه رسیدم خب الان کی منو میشناسه که خاطراتم براش مهم باشه جز خودم؟

امروز ۹۷/۹/۲۷ فردا امتحان پاتولوژی دارم که طبق معمول نخوندم بهم گفتی یک متن فلسفی بگو یاد شعری که شب اول برات گفتم افتادم این شد یاد وبلاگم افتادم و اومدم بنویسم که اینم بشه جزو خاطراتم ای کاش بیشتر مینوشتم بیشتر خاطرات میموند

۲ ساله که باهمیم با همه خوبیا و بدیا ساختیم امروز داشتی گریه میکردی باورم نمیشد میگفتی بالاخره میری من کجا برم بدون تو؟دیشب دوتا لورازپام خوردی صبح هرچی زنگ زدم بیدار نشدی نگران شدم کلاس تموم شد اومدم جلو در خونه دوستت که فقط‌ بیینم خوبی اومدی پایین وسط خیابون پنکک و اب میوه خوردی رفتی‌ و هنوز خوب نیستی و باعثش منم بهت میگم عامل حذف شه خوب میشی گوش نمیدی یک مدت خیلی خوبو داشتیم قبلش فهمیدیم چقدر واسه هم مهمیم چقدر استرس کشیدیم چقدر روزای سختی بود ولی سختیش ارزید دیگه دلت برام تنگ میشه مثل قدیما دوماهم‌ نمیدیدیم هیچی نمیشد نیست کاش همیننجوری بمونه همه چیز کاش پاتولوژی پاس شه‌ کاش روزای خوبمون برگرده کاش عشقمون پایدار بمونه و ایندمون باهم باشه دیروز بهم گفتی باهم اینده ای نداریم واسه همین میگم یک کیس بهتر اومد میتونی بهش فکر کنی دلم شکست کاش اینقدر اسون نبود برات

اینم از امشب ما شب بخیر خودم

پارادوکس زندگی من...
ما را در سایت پارادوکس زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paradoxzendegimano بازدید : 23 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 17:14